شیدایی به رسم چمران

اینجا سکوت من فریاد میشود...

شیدایی به رسم چمران

اینجا سکوت من فریاد میشود...

بغض

عزیزِمن...

نمیدانم حال این روزهایم چه قدر برایتان مهم است؟اصلا مهم است یا نه...

اما فهمیده ام حتی فکر کردن به نگاه و دعای پدرانه تان دل آرامم میکند...انگار دغدغه های من تمامی ندارد،دنیا باید آوار شود روی سرم اشکها و شماتتها،حسرتها و تهمتها از کسانی که دوستشان دارم...انگار بغض مائده عزیزتر از جانم تنها باید نصیب من شود...حالم این روزها خیلی بد است...

یا خافض چه میکنی با من؟؟!!ببخش مرا اگر واژه هایم به گِله میماند من دل شکسته ام..

دنیا دور سرم میچرخد و چشمانم سیاهی میرودازاین همه عدد و رقم از این فکر و خیالها...

شهیدِمن!اصلا مگر چند دوست و رفیق هستند که تصویر زیبای شما را بهم هدیه میکنند؟مگر چند دوست و رفیق هستند که صحبتهای روز مره شان پر از نام شماست؟

من اگر نباشم دلتنگ دستانی میشوم که به هنگام دعا در دستانم گره میخورد و دلتنگ شنیدن صدای هق هقی که به هنگام روضه یادآوری میکند حضور گرم دوست واقعی را...من اگر نباشم دلتنگ صدای پر از بغضی خواهم شد که بعد از روضه بگوید درمیان اشکهایم فقط به تو فکر میکردم. دلتنگ "مائده "میشوم...

واژه هایم به پایانشان نزدیکند و هرچه پایان نزدیک ترمیشود نفس کشیدن هم سخت تر میشود بغض هم  بزرگتر میشود اشک هم روانتر میشود....

+مائده جانم هیچ کس نمیتواند برای من تکرار تو باشد حتی تکرار یک نگاه تو!! من با تو به آسمان رسیده ام....