شیدایی به رسم چمران

اینجا سکوت من فریاد میشود...

شیدایی به رسم چمران

اینجا سکوت من فریاد میشود...

یا رفیق من لا رفیق له


شهید چمران:

خدایابه هرکه دل بستم،تو دلم را شکستی.عشق هرکسی را به دل گرفتم،تو او را از من گرفتی.هرکجا خواستم دل مظطرب و دردمندم را آرامش دهم،و در سایه امیدی به خاطر آرزویی برای دلم امنیتی به وجود آورم،تو یکباره همه را برهم زدی و در طوفانهای وحشت زای حوادث رهایم کردی تا هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم.

خدایا،تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم و جز در سایه ی توکل به تو،آرامش و امنیت احساس نکنم...خدایا،تورا بر همه این نعمتها شکر میکنم.

شیدای چمران:

این روزها که هزار باره دلم میشکند... باشد تاوان روزهایی که به غیر تو دل بستم..

.یا رفیق من لا رفیق له

تقدیر من...


در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم


یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا

افتادم و باید بپذیرم که بمیرم


یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم


این کوزه ترک خورد چه جای نگرانی ست؟

من ساخته از خاک کویرم که بمیرم


خاموش مکن آتش افروخته ام را

بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم


*فاضل نظری*


+زندگی سخت نفس میکشد اینجا بی تو...




برای دلم...♥♡

شهید چمران:

آنانکه به من بدی کردند،مرا هشیار کردند

آنانکه از من انتقاد کردند،به من راه و رسم زندگی آموختند.

آنانکه به من بی اعتنایی کردند،به من صبر و تحمل آموختند.

آنانکه به من خوبی کردند به من مهر و وفا آموختند.

پس خدایا!به همه آنان که باعث تعالی دنیوی و اخروی من شدندخیر و نیکی دنیا و آخرت عطا کن...

شیدای چمران:

کاش من هم چمران شوم...

کاش اشکم رنگ دنیا و آدمها را نگیرد...

کاش کمکم کنی،.

کاش مرا بیش از پیش دریابی...



+نگذار آهی بکشم برای شکسته شدن دلهایی که دلم را شکستند...

تنها به بهانه ی یک بغض

بی قرار تو ام و در دل تنگم گله هاست


آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست


مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب


در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست


آسمان یا قفس تنگ چه فرقی دارد؟


بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست


بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است


مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست


باز میپرسمت از مساله و دوری عشق


و سکوت تو جواب همه مساله هاست...


(فاضل نظری)




+مرا از خود رها کردی و بال پرزدن دادی

اگر این است آزادی مرا بی پال و پر گردان...


می خواهم آدم خوبی باشم..

اوایل تابستان 1959
شهید چمران:من تصمیم دارم که از این به بعد آدم خوبی باشم ٬دست از گناهان بشویم ٬قلب خود را یکسره تسلیم خدا کنم ٬از
دنیا و مافیها چشم بپوشم ٬تنها ٬آری تنها لذت خویش را در آب دیده قرار دهم.من روزگار کودکی خود را در بزرگواری و شرف و
زهد و تقوی سپری کرده ام.من آدم خوبی بوده ام ٬باید تصمیم بگیرم که من بعد نیز خود را عوض کنم.
حوادث روزگار آدمی را پخته می کند و حتی گناهان ماند آتش آدمی را میسوزاند.
زمستان 1393
شیدای چمران:نگاهم را به این آبی بالای سرم می دوزم و شاید برای هزارمین بار شروع به شمارش میکنم: ٬1٬2٬3 ...انگار که
این شمردنها تمامی ندارد...کم کم اعداد و ارقام هم در حال تمام شدن هستند که نگاه خسته ی من هزار باره به پیش پایم
فرود می آید و فاصله ی بسیارم تا شمارا به رخم میکشد.فاصل ای از زمین تا آسمان...
مرا بال و پری بایذ برای طی نمودن این راه و من همانم که بال و پرم را گم کرده ام...
چه جاهل بودم که میپنداشتم می توان نور را به کوچکی قلب محدود کرد غافل از اینکه برای پذیرای نور شدن باید قلب را وسیع
کرد به وسعتش ٬و ظرف محدود قلب من را چه به خانه ی نور شدن؟؟و این بود که من بدون نور گم شدم...
مسیر من پر بود از ظلمت و بیراهه و من  گمشده ی این راه بودم...
حالا از شما میخواهم،از شما که قلبتان لبریز از نور است شما که خودتان تجلی نور هستید این بار شما دستگیر من باشید در مسیر آسمان،در مسیر رسیدن به نور...
می خواهم به آسمان برسم ،میخواهم نور را دریابم،میخواهم از این به بعد آدم خوبی باشم...از جنس خوبهایی چونچمران


+این روزها نجواهایتان حکم حافظ را دارد برای دلم نیت میکنم و دلم را به قلم شما میسپارم کاش یک اتفاق بیفتد برای دلم یک اتفاق ماندگار..

+کاملا بی ربط فقط برای یک درد قریب و فراگیر برای شهر در حسرت باران...کاش یکی بیاید و با دل همه مان زمزمه کند اللهم اغفرلی الذنوب التی تهتک العصم،اللهم اعفرلی النوب التی تنزل النقم،اللهم اغفرلی الذنوب التی تغیر النعم،*اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا*خدا را چه دیدی شاید با کلام امیر بغض آسمان شکست و محرم اشکهایش شدیم...